مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:45952 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:23

فلسفه چيست و فسفه الهي كدامست ؟
انسان از بدو پيدايشش تاكنون بلكه هميشه علاقمند و عاشق وجود خارجي اشياء بوده و هست زيرا يـگـانـه چيزي كه نظر او را به خود جلب مي كند , واقعيت پديده ها است وبس , جز به آن , التفات ندارد و به غير آن رو نمي آورد و در حقيقت در جهان خارج جز واقعيت وجود ندارد و هر چه هستي دارد و جامه وجود پوشيده , داراي واقعيت مي باشد . پـس حـكـم بـه واقعيت و باور نسبت به وجود خارجي ( يعني اينكه در جهان خارج چيزهائي واقعا هستي دارند ) از نخستين علوم بشري و از اصيل ترين معارف انساني است كه تمام صفات و شرايط يك مسئله ضروري و بديهي در آن جمع است . مثلا : كودك نوزادي با احساس تازه اي كه خداوند به او بخشيده است , اگر در حالاتش دقت كنيم و هـرگـاه حـركـات او را از نخستين زماني كه قدم در جاده زندگي مي گذاردزير نظر بگيريم مـي بـيـنـيـم كـه گـاهـي پستان مادر را به عنوان تغذيه و مكيدن شيري كه براي او فراهم آمده مي گيرد . و نيز بهمين غرض اشياء ديگر را به دهان خود نزديك مي كند اما پس از چند بارتكرار اين عمل , جز پستان مادر را نمگيرد و از چيزهاي ديگر هر چه باشد اعراض مي كند . او كه نخست همه چيز را اعم از خوردني مانند ميوه و نان و غير خوردني نظير سنگ ,چوب و آهن و غيره به دهان مي برد و مي خواست آنها را بخورد پس از اندك زماني جزچيرهائي را كه قابل اكل هستند نميخورد و بطور جدي از خوردن اشياء غير ماكول خودداري مي كند . راستي راز اين كار چيست ؟آيا جز اين است كه نخستين توجه كودك به واقعيت اشيا و احساسش نـسـبـت بـه واقـعيت امور , خواه ناخواه او را به تمييز حق از باطل , صحيح از خطا , و خلاصه هر شي واقعيت دار از غير واقعي ناگزير ساخته و او را وادار مينمايد كه به حقيقت بچسبدو از غير آن رو گـردان شود ؟ما اگر دامنه اين مطالعه و كاوش را توسعه و گسترش دهيم و در احوال افراد انـسـان هر كه باشد و در هر شرايطي قرار گرفته باشد تامل و دقت كنيم , خواهيم ديد كه آنها در تـمام مراحل زندگي همين راه را مي پيمايند و دائما در تمام شئون زندگي مي خواهند درست را از نادرست و حق را از باطل باز شناسند . پس انسان در زندگي خود هم و هدفي بزرگتر از اين ندارد كه ميكوشد دچار اشتباه وخطا نشود و امر باطل و بي حقيقت را به جاي حقيقت و واقعيت نگيرد . هـم چـنين است حال ملت هاي گذشته اگر ما به آنچه كه در تاريخ از آنان ثبت و ضبطگرديده مراجعه كنيم و رفتار و آداب و آنچه را كه آثار و ميراثهاي آنها به آن دلالت دارد , مورد بررسي قرار دهـيـم , خواهيم ديد كه روش آنها در زندگي فردي واجتماعي جز آنكه گفته آمد , نبوده است آنـان نـيز در اين صدد بوده اند كه وسيله اي به دست آورند تا حقائق را از اشياء بي حقيقت كه احيانا مـيان آنها اشتباه رخ مي دهد , باز شناسند و پس از بدست آوردن چنين ميزاني جز به آنچه كه آنرا حـق ودرست دريافته اند , چنگ نميزنند و به غير آنچه در نتيجه جستجو و تفحص به آن رسيده و بعنوان حقيقت باز يافته اند , دل نميبندند و اين همان است كه ما آنرافلسفه مي خوانيم . انسان هميشه با ولع و حرص شديدي به اين نوع بحث و كنكاش پرداخته و ميپردازد وآنرا در تمام شئون هستي و وجود خويش و در كليه آنچه كه زندگيش بر اساس آن جريان دارد , بكار مي برد , اگرچه از اين عمل خود آگاهي كافي و مفصل ندارد . اما بالاخره اين احساس رواني انسان بدون كوچكترين خستگي و درماندگي , به عمل و تلاش خود ادامه مي دهد و در تمام جزئيات زندگاني خود در اين مسير ره مي سپارد وبسا اين بحث و فحص را روي قريحه تعميم كه در نهاد انسان قرار دارد گسترش و تعميم داده و از اصل وجود و اقسام و خـواص و احـكـام آن بطور كلي و عمومي بحث به عمل مي آورد و به دنبال آن به فكر و انديشه در پيرامون علت و معلول , امكان و وجوب قوه و فعل , قدم و حدوث ميپردازد . ايـنگونه مباحث اگر چه فقط بطور اجمال و سربسته براي انسان معلوم و مفهوم بوده است , ليكن بـالاخـره او را از عـالم طبيعت به ماوراي آن متوجه ساخته و خواه ناخواه به غور در مسئله مبدء و اصل هستي سوق داده است . چـون انـسـان دريافته كه جهان مادي به تنهائي همراه فقر و نياز است و بدون اعتمادو تكيه بيك مـبدئي كه احتياج او را برطرف سازد و به او هستي بخشد , نمي تواند به پاي خود بايستد تا بالاخره داراي يكنوع استقلال وجود گردد . و اين همان فلسفه الهي است كه از هستي و وجود خداوند عز اسمه بحث مي كند . و ايـن اگرچه خود يكي از صدها موضوعي است كه در فلسفه عمومي مورد بحث قرارمي گيرند الا ايـنـكه تحقيق درباره آن , ديگر مسائل فلسفي را از حال تشتت وپراكندگي به سوي وحدت و يكپارچگي مي كشاند و آنها را به صورتي آراسته تر و درشكلي زيباتر ظاهر مي سازد . چـون ايـن تـنـها فلسفه الهي است كه بين تمام موجودات و پديده ها ( كه موضوع فلسفه عمومي هـستند ) بواسطه ذات باريتعالي كه آفريدگار وهستي بخش همه آنها است ارتباط برقرار كرده و هبستگي و وحدت شگفت آوري بوجودمي آورد . خـواننده متتبع , اين حقيقت را از يك سو مي تواند در لابلاي نظريات فلسفه و حكمي كه از هند و مـصـر قـديم , بابل , روم و يونان به ميراث مانده و در مطاوي آنچه ازمحققين فلاسفه اسلامي به دست ما رسيده , دريابد . و از ديـگـر سـو از آن سـلـسـله كتاب آسماني كه به موسي و عيسي و ديگر انبياء( عليهم السلام ) منسوب است , سپس از آنچه كه در قرآن از پيامبران گذشته بااختلاف طبقاتشان نقل شده و در پايان از تعاليمي كه خداوند بر پيغمبر اسلام وحي فرموده به خوبي و وضوح كامل درخواهد يافت . چـون هـر فـرد محقق و صاحب نظر با دقت و تامل پيرامون اين نظريات و آراء خواهدديد كه بحث دربـاره جـهـان بـالا و مـاوراي مـادي دائمـا در حال تحول بوده و اندك اندك داراي جلا و صفاي بيشتري شده به تدريج تكامل پيدا كرده است . و هـر چـه ايـن مسائل روشنتر و واضحتر شده و دامنه شان وسيعتر گشته است , گره مشكلات و مـجـهـولات بـيـشتري باز گرديده و مطالب و مسائل ساده و ناقص قوام و استواري زيادتري پيدا نموده است .

بررسي هاي اسلامي
طباطبائي - سيد محمد حسين

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.